خداحافظ

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم  

خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم  

خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم 

 در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم 

 و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد  

و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد 

 چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟  

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟ 

 خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی 

 خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی 

 خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم 

 خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!  

کاش قلبم درد پنهانی نداشت

 

چهره ام هرگز پریشانی نداشت

 

برگ های آخر تقویم عشق

 

حرفی از یک روز بارانی نداشت

 

کاش می شد راه سخت عشق را

 

بی خطر پیمود و قربانی نداشت 

عشق یعنی یک سلام و یک درود

 عشق یعنی درد و محنت در درون

 عشق یعنی یک تبلور یک سرود

 عشق یعنی قطره و دریا شدن

 عشق یعنی یک شقایق غرق خون

 عشق یعنی زاهد اما بت پرست

 عشق یعنی همچو من شیدا شدن

 عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه

 عشق یعنی بیستون کندن بدست

 عشق یعنی آب بر آذر زدن

 عشق یعنی چون محمد پا به راه

 عشق یعنی عالمی راز و نیاز

 عشق یعنی با پرستو پرزدن

 عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

 عشق یعنی یک تیمم یک نماز

 عشق یعنی سر به دار آویختن

 عشق یعنی اشک حسرت ریختن

 عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

 عشق یعنی سجده ها با چشم تر

 عشق یعنی مستی و دیوانگى

 عشق یعنی خون لاله بر چمن

 عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی آتشی افروخته

 عشق یعنی با گلی گفتن سخن

 عشق یعنی معنی رنگین کمان

 عشق یعنی شاعری دلسوخته

 عشق یعنی قطره و دریا شدن

 عشق یعنی سوز نی آه شبان

 عشق یعنی لحظه های التهاب

 عشق یعنی لحطه های ناب ناب

 عشق یعنی دیده بر در دوختن

 عشق یعنی در فراقش سوختن

 عشق یعنی انتظار و انتظار

 عشق یعنی هر چه بینی عکس یار

 عشق یعنی سوختن یا ساختن

 عشق یعنی زندگی را باختن

 عشق یعنی در جهان رسوا شدن

 عشق یعنی مست و بی پروا شدن

 عشق یعنی با جهان بیگانگى