شیشه ای ...

شیشه ای می شکند...

یک نفر می پرسد: چرا شیشه شکست؟

مادری می گوید: شاید این رفع بلاست...

یک نفر زمزمه کرد: باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان

آمد، شیشه ی پنجره را زود شکست.

کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست،

عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از آن را بر میداشت...

مرحمی بر دل تنگم میشد...

اما امشب دیدم...هیچ کس هیچ نگفت...قصه ام را نشنید...

از خودم مپرسم... :

آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم

کمتر است...؟

فریاد

گاهی نیاز است دکتر به جای یک مشت قرص، برایت فریاد تجویز کند...  

 

نبودنت ...

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن … 
ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر می شد …
کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگی ها و نبودن هایت می شد …
کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم و دردهایم را به گوش تو می رساندم… بدون تو عاشقی برایم عذاب است
می دانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم…
کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم…

می دانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب می شود
می دانم که نمی دانی بدون تو دیگر بهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جز انتظار آمدنت …

 

تمام هستی ام

در باور احساساتم

نبود تو معنی نمی گیرد

چرا که نبود تو

همه دلیل ها را با خود می برد

و هیچ قلبی بدون دلیل

نخواهد زد

ای تمام هستی ام

بودنت را همیشگی کن

که نبودنت را در باورم

جایگاهی نخواهد بود . . . 
 
 

دوستت دارم

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم
تنهاییت برای من …

غصه هایت برای من …

همه بغضها و اشکهایت برای من ..
بخند برایم بخند
آنقدر بلند
تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را…

صدای همیشه خوب بودنت را

دلم برایت تنگ شده
دوستت دارم …

اونی که می خوام من

اونی که می خوام من:

اونی که می خوام من

نه ستارست نه فرشته

اخه من دیگه می دونم

دوره این حرفا گذشته

مثل شیرین و نمی خوام

که دروغ باشه تو کارش

عشق فرهاد و ببینه

ولی خسرو بشه یارش

مثل لیلا رو نمی خوام

واسه مجنون ناز بیاره

بشکنه چینیش و اما

اخرش تنهاش بزاره

عشق و رو هوس نمی خوام

که فقط یه لحظه باشه

از پی عشق زلیخا

پشت یوسف پاره باشه

نمی خوام از پشت ابرا

یه فرشته باشه یارم

که اگه یه وقت بخوامش

نتونه بیاد سراقم

مثل حوا رو نمی خوام

که تو عشقش حیله باشه

که ادم با خوردن سیب

از خدا شرمنده باشه

نمی خوام که همدم من

توی عشقش کم بیاره

من براش دیوونه باشم

اون بگه دوسم نداره

اونی که می خوام من

نه ستارست نه فرشته

یکی هست مثل خودم

ولی اون اخر عشقه

آشنای غم تنهایی من

آشنای غم تنهایی من
داغ دستان مرا باور کن که برای تو چنین می سوزد روح لغزنده شبهای مرا باور کن

که به یاد و چنین می شورد 

طپش قلب مرا باور کن که به نام تو چنین می کوبد نازنین باور تنهایی من
شعله قلب مرا باور کن
رقص آتش شدن و بودن را
تو بیا قاصدک بوته آرام خیال  

در میان غم وغوغای وصال مرگ مرداب مرا باور کن قصه عاشق صادق شدن ساحل را
ای که فقدان تو عصیان من است
غم تنهایی تو مرگ من است حاصل عمر تو بر جان من است نازنین عمر مرا باور کن